نوشته شده توسط: مرتض1740; ی
دلم گرفته اسمون شکنجه میشم از خودم انگاری کوه غصه ها آخ داره باورم میشه دلم گرفته اسمون تو روزگار بی کسی حتی صدای نفسم من واسه اتیش زدن دلم گرفته اسمون نگوکه از این روزگار منو به بازی میگیرن برگه تقویم میکنه
نمیتونم گریه کنم
نمیتونم شکوه کنم
رو سینه من اومده
خنده به ما نیومده
از خودتو خسته ترم
یه عمره که در به درم
میگه که توی قفسم
یه کولبار شب بسم
یکم منو حوصله کن
یه خورده کمتر گله کن
عقربه های ساعتم
لحضه به لحضه لعنتم